A Cyber Criminal
!...لطفا منطقتان را عقب تر در آورید و پا برهنه وارد شوید
من؟! صبح میای از خواب پاشی و به محض این که پاتو از رختخواب می ذاری بیرون، می خوری به یهدیوار شیشه ای و از اون پشت می تونی خودتو ببینی که توی یه رختخواب، تو یه اتاقی عیناتاق خودت خوابیدی و داری از خواب پا میشی و به محض اینکه پاتو ازش می ذاری بیرون میخوری به یه دیوار شیشه ای و از اون پشت می تونی خودتو ببینی که توی یه رختخواب عینرختخواب خودت و توی یه اتاقی عین اتاق خودت خوابیدی و قصد کردی تازه از خواب پاشی و به محض اینکه پاتو از رختخواب می ذاری بیرون...! حالا تصور کن دنیا چقد مسخره می شد اگه تو یه حلقه بی نهایت می افتاد، خیلی ساده، و تواینقد خودتو نگاه می کردی که به هوارتا خودت می رسیدی که دارن خودشونو نیگا می کنن، تااینکه مامانت صدات کنه خبرمرگت بیا بشین صبحونتو کوفت کن. حالا جریانو یه ذره پیچیده کن، فرض کن مامانت نخواد صدات کنه و تو یهو به این فکر بیفتی کهاینجوری که من دارم خودمو نیگا می کنم، شایدم یکی کپی برابر اصل خودم داره منو نیگا میکنه. برگردی پشت سرت ببینی کسی نیگات می کنه یا نه و ببینی هوارتا ملتم از اون ور دارنبه تو و افرادی که پشت سرتن نیگا می کنن. بعد از اونجایی که همشون خودتی این فکر حتمادر آن واحد به ذهن اون هوار تا دیگه هم خطور کرده، پس در حقیقت همه در یک لحظه برگشتنتا پشت سرشونو بنگرن، پس تو داری پشت همه اون پشتیا رو می بینی و جلوییاتم دارن پشت تو رو می بینن، پس در یه لحظه جهت همتون برعکس شده و اتفاق خاصی نیفتاده. حالا یه ذره پیچیده تر فکر کن، به این فکر کن که تو یه اپسیلون ثانیه زودتر از بقیه این فکر بهسرت خطور کرده باشه، پس به اندازه اون یه اپسیلون ثانیه که داری بر می گردی ببینی چیزیپشت سرت هست یا نه، (فرض مسئله اینه که سرعت فکر کردن و واکنشت به اندازه سرعتنور باشه، پس دلتای زمان اینا توی یه بازه محدود میل به صفر می کنه، در نتیجه زمانی رو کهاونا می برن به حساب نمیاریم) می تونی صورت همه اونایی رو که داشتن می دیدنت رو ببینی.بعد همه اونام تو رو می بینن و عجیب شگفتزده می شن و تصمیم می گیرن بیان سمتت، کنار دیوار شیشه ایشون. بعد حالا با چندتا مسئله روبرو می شیم. اگه همه اونایی تویی، پس چرا به ذهن تو در یه اپسیلون زودتر یه فکری رسیده؟ آیا فاصله یه اپسیلون واکنش زودتر می تونه اینقد در جریان مسئله تاثیر بذاره؟ آیا فاصله یه اپسیلون واکنش فکری می تونه فکرتو با بقیه متفاوت کنه؟ یعنی تو رو از دیگران جدا کنه؟ یعنی الان تو با اون یه اپسیلون فکرت یه آدم متفاوتی یا نه. اگه متفاوتی پس مسئله غلط کرده گفته همه اونا تویی. همه اونا تو نیستی که. تو متفاوت شدی. (فرض مسئله میره زیر سوال) حالا یه ذره فکر کن با خودت ببین چی میشه. نتیجه ش ته تهش، اینه که اگه همه اونا تو باشی تو نمی تونی در یه اپسیلون جدای خود بقیهت فکر کنی. پس همه اونا همزمان با تو فکر کردن، پس همه همزمان با تو واکنش می دن و برمی گردن. در نتیجه تو بازم پشت همشونو می بینی جلوییا هم پشت تو رو می بینن. بعد اگهدوباره فکری به ذهنتون برسه همه عین مهره های دومینو - منتها یهویی - برعکس می شین.اینم میشه یه حلقه بی نهایت دیگه. حالا فک کن دیوار و کف اتاقت شیشه ایه، پس یکی داره تو رو از بالا نیگا می کنه یکی از پایین. پس الان به انتخاباتت اضافه میشه که بالا رو نیگا کنی یا پایینو، چپ رو یا راست رو. در حقیقت هر کدومو انتخاب کنی چون همه اونا تویی باقیم عین کار تو رو انجام می دن پس در یه ثانیه همتون عین هم یه تصمیم می گیرین. خوب. الان همه با هم تفاوتی ندارین جز در یه مورد - بردار مکانتون. اگه همه اونا تویی، پس چطوری در یک لحظه در تمامی اون مکان ها هستی؟ امکان پذیره؟ باس بهت بگم که نه، نیست.نتیجه اینه که امکان نداره همه اونا تو باشی و در یک زمان همه جام باشی. فقط می تونی در یه لحظه یه جای این عالم باشی، در نتیجه بردار مکان همتوننسبت به یه مبدا تعریف شده یکیه، پس همتون در حقیقت یه جا وایسادین. پس همه در حقیقت بر هم منطبقین- همتون یه جایین. در نتیجه همه ای وجود نداره، فقط تویی که یه ذره گیج می زنی الان. پاشو برو صبحونتو کوفت کن.
نظرات شما عزیزان:
آیا این فکر اونا به ذهن تو هم رسیده یا نه، چون گفتیم در حقیقت همشون تو بودی در بی نهایت تعداد.
خوشم اومد
فقط یه نکته هس... اگه قرار باشه ما توی یه حلقه بینهایت بیوفتیم، اون کسایی که پشت شیشه ن دقیقا همون کاری که تو می کنی رو انجام نمی دن. یه چیزی باید توی مسیر حلقه عوض بشه ( یعنی اونا بخون یه کار جدید بکنن )
چون اگه حلقه بینهایتی به این مشخصات ( که هیچی عوض نشه ) وجود داشته باشه با همون چیزی که آخر گفتی میشه تابت کرد وجود نداره ولی هر دفعه یه چیزی عوض بشه از نظر "منطقی" این تویی ولی با یه مشخصات و یه بردار مکان دیگه. یه جور تداخل دنیاهای موازی
شاید چرت گفتم حوصله دوبار خوندنشو ندارم
_____________________________________________________________________________________________________________________________________ خو دیگه دنیاهای موازی بحثشون جداس! این صرفا برای سرکار گذاشتن شوماش خواننده عزیز:دی
یه ساعته دارم فک می کنم سرش
ذهنم پوکید رسماً
____________________________________________________________________
آبج خودمم سرش گیج می زدم:hammer:
ولی حال میده نوشتنشا!
احساس مي كنم تازه دارم مي شناسمت!
حالا مي فهمم اوني كه فيزيك رو مي فهمه، چطوري فلسفه رو مي فهمه و مي تونه اثبات كنه!
راستي... مي شناسي ما رو!
_____________________________________________________________________
می شناسیم شما رو:-" اختیار دارید:دی
Power By:
LoxBlog.Com |